عاشقانه های من و همسرکم

عاشقانه های من و همسرکم

اسراف میکنم در دوست داشتنت... خدا اسراف کنندگان عاشق را دوست دارد....
عاشقانه های من و همسرکم

عاشقانه های من و همسرکم

اسراف میکنم در دوست داشتنت... خدا اسراف کنندگان عاشق را دوست دارد....

بی معرفتم نه؟؟؟؟

اما بخدا هفته قبل بهتون گفتم این هفته میام اما از یکشنبه مریضضضضضضضضضض شدم

همش تب و لرز و اسهال استفراغ

امروز یکم بهترم میام پیشتون کم کم ....صبور باشید گلای من


خانم چی جونم من معذرت میخوام که نیومدم پیشت اما بخدا اگه واست نظر نذاشتم ولی حسسسسسسسسسسابی دعات کردم

با هر حرفی که توی پست یکی مونده با اخرت نوشته بودی خوندم اشک تو چشام جمع شد:(((( واست دعا میکنم خیلیییییییی زیادددددد

سما جان تو رو هم حسسسسسسسسسابی دعا کردم خیلیییییییییی دغدغه ی ذهنیم شما دو نفر شدید:(((( سما خیلی صبوری خیلی خوبی

خدا بخاطر این صبوریت و خوبیت برات بهترینا رو رقم بزنه ... فقط میتونم برات دعا کنم دورا دور:((


گلی جانم تسلیت میگم من انقد وابسته به کسی نیستم شاید نتونم درکت کنم اما از ته ته دلم ناراحت شدم وقتی عکس بابا بزرگت رو دیدم چشام اشکی شد

خلاصه این روزا حال و احوال هیچکدومتون خوب نیست بهتره بگم هیچکدوممون منم حسابی این روزا گریون و ناراحتم:((((


خانم خونه (گنج من) عزیزم مرررررررررررسی که انقد به فکرمی مرسی که انقد مهربونیییییییی

مرسی که همیشه میای پیشممممممم دوستت دارم گلم... انقد دلتنگی خانواده رو نکن عزیزم... خودتو عذاب میدی:( سعی کن منتظر دیدارشون باشی و وقتی میری دیدنشون نهایت استفاده رو ببری ...

بانو پاییزیه گلم اخرین واکسن تبسم خانمی هم مباررررررررررررررک یعنی واقعا خیلیییییییی بده تبریک که دیگه تمووووم شد :))

انیتا خانم خیلیییییییییی خوشحالم برات که بهتری عزیزم انشاالله درد و بلا واسه همیشه ازت دور شه ...فقط یه دلخوری ازت دارم :( چرا رمزتو واس من نذاشتی؟؟؟؟


بلاگرررررررر بزرگ من خوشحالم که از شوهر به همسر جان تغییر پیدا کرد خخخخ و اینکه خوشحالم همسریت به حرفات گوش داده مثلا کمکم میده و ظرفات رو میشورررررره

بااااااااور کن مردا اصلا اهل کار نیستن وقتی کار میکنن یعنی خیلیییییی کار شاقی کردن قدرش بدون:))) عاشق عکس لب رود خونه ایستادی هستمممم خوشکل من


شنل قرمزی خانم کم پیدااااااااا کعلومه کجایی تو دختررررررر؟

دلارام جانم امیر محمد بزرگ شده؟؟؟؟؟ حسابی آتیش میسوزونه؟؟ فداششش شم:*

سرورو گلی تبریک بابت عروسی خواهر شوهرت... عکس بگذذذذذار ببینمت


سلام

ممنون بابت نگرانی هاتون الان کاملا خوبم اما سرم شدیدا شلوغه کلی کارای دانشگاه مونده که باید انجام بدم

انشاالله هفته جدید میام پیشتون..

دوستتون دارم

انقد دلم گرفته انقد سکوت کردم و حرف نزدم و نق نزدم که دلم میخواد های های گریه کنم و از تموم ناراحتی هام بگم... میخوام فریااااد بزنم .... خدا میشنوه اما منو دعوت به صبر میکنه اما خدای من تو که منو صبور نیافریدی پس توقع صبر نداشته باش..... دوست دارم انقدددددد بلند فریاد بزنم تا خدا بحرف بیاد باهام حرف بزنه

میدونم بد شدم میدونم نمازام سر یک مین تمومه میدونم اصلا بنده خوبی نیسم اما خدایا من جز تو مگه کسی هم داررررررررم

یه قلب هزار تکه و له شده یه غرور که هیچی ازش نمونده دلش فررررررررررررریاد میخواد.......

کاش ع ق د نکرده بودم .... واقعا برام زود بود ... من تحمل چیزی ندارم خدایا بیا باهام حرف بزن بگو من چه کنمممممم


احتمالا اخر شب بیام حرفای دلمو بزنم :((داغونم داغووووووووووووووون:((



روز عید+ اصفهان

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

غیبت

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

برگشت از سفر

سلام من  جمعه ظهر ساعت 3 رسیدم


امروز نظرارو ثبت کردم و اومدم وباتون انشاالله تا شب یا فردا پست میذارم براتون



من اصفهانم ....

با وجود مامانم هیچ جااااااااااااا خوش نمیگذره 

گند بزنه اخلاق مزخرفشو که دلم خون شده :((




شماها خوبید؟هنوز وقت نکردم‌نظرات چند تا پست رو‌تایید کنم.ممنون از خانم‌خونا عزیزم که همیشه به یادمه و واسم نظر میذاره منو ببخش وقت نکردم بیام پیشت.....


این روز های تعطیلات پیش همسراتون بهتون‌خوش بگذره.... 



ارزومه زودتر برگردم شهر خودمون....دلم یه بغض گنده داره ...چشمام ثانیه به ثانیه اشکی میشه :((



اخرین‌پست

سلام

چون قول دادم امروز دوتا پست بذارم الان ساعت ۴صبحه و من باگوشی واستون پست میذارم

 خواستم اخرین‌پستم رو مروری داشته باشم بر سال ۹۴ای که گذشت

سال ۹۴ هم پر بود از اتفاقات خوب و بد ... خدا روشکر میکنم که اتفاقات خوبش بیشتر از بدش بود....

سفر های خوب دو نفرمون ...جشن های مختلف ... سالگرد نامزدی و عقدمون ...اماده شدن عکس و فیلم عقد... تفریحات شبانه و روزانه و حتی دزدزکیمون ... کنار هم بودنامون .... خنده ها و شادی هامون.... خیلی و خیلی اتفاقات خوب دیگه


الان یک سال و نیمه که با همسری هستیم و دومین عید باهم بودنمون رو میخواییم بگذرونیم

از همسرم راضیه راضیم..... شکرت خدای خوبم

تقریبا یه ساعت پیش با همسری صحبت میکردیم و تصمیماتی واسه سال جدید گرفتیم

هنوز تاریخ عروسیمون مشخص نشده چون فعلا درگیر پول جمع کردنیم تا خونمون رو کار کنیم ... فعلا منتظریم زمین باغیه همسری رو بفروشیم .... اما شاید اخر سال ۹۶ازدواج کنیم ...توکل برخدا

 تقریبا بعد از عقدم رابطم با مامانم بدتر شده ...گرچه از اول رابطه ی خوبی نداشتیم اما انقدر بحث و دعوا هم نداشتیم

شاید خیلی جاها تقصیر من بوده اما هرچی بوده تصمیم گرفتم سال جدید کنتر عصبی بشم کمتر صدامو بلند کنم و بیخیال باشم

تصمیم گرفتم بیشتر درس بخونم بیشتر کتاب بخونم

نمازام رو بیشتر سر وقت بخونم نماز قضاهامو به جا بیارم روزه قضاهامو بگیرم... حجابم رو بیشتر رعایت کنم کمتر ناراحت بشم به اعصابم مسلط باشم و کمتر دلخوری بین خودم و همسری پیش بیارم صبوووووووور بشم و زود قضاوت نکنم و خیلی کارهای دیگه....خدایا توکلم‌به خودته سال جدید سال خوب و پر از یاد خودت داشته باشیم...

دعا میکنم همه ی دوستای وبلاگیم سالی پر از شادی و نشاط و خبرای خوب داشته باشن

خدایا شکرت بابت سالی که گذشت شکرت بابت سلامتی که به خودم و خانوادم دادی شکرت بابت داشتن همسری مهربون شکرت که شدیدااااا هوامو داشتی شکرت شکرت شکرت

از همتون معذرت میخوام که نتونستم مدتی بهتون سر بزنم کارهای دانشگاه واسه بعد ۱۳شدیدا زیاده از بعد تعطیلی دانشگاه دور تحویل پروژه ها  بودم و وقت نکردم..ممنون که درکم میکنید انشاالله سال جدید تصمیم دارم بیشتر بنویسم تا خاطرات روزهای خوبمون رو نگه دارم

از خدا میخوام مشکلات همتون رفع شه به خصوص خانم چی جانم که شدید به فکرشممممم عزیز دلم من دارم میام اصفهان تا ۶ اوم اگه اینجا رو میخونی شمارت رو برام بذار اگه شد قرار بذاریم همو ببینیم....

گلی و زینب و دوتاخانم‌خونه ها و صاحبه و ایدا و سما و دلارام و شنل قرمزی و زهرا و شمیم و فرزانه و همه